شعر و موسیقی

آشنایی با شعر و موسیقی فاخر ایران زمین

شعر و موسیقی

آشنایی با شعر و موسیقی فاخر ایران زمین

"بلبلی که خاموش شد" با صدای جاودانه هایده


عزیزان بهتر از جان "آهنگ بلبلی که خاموش شد" با شعری تحسین برانگیز از بزرگ مرد شعر معاصر ایران استاد شهریار و با صدای ملکوتی بانو هایده تقدیم شما عزیران می گردد.با گوش دادن به این آهنگ باید خون گریه کرد که چرا چنین هنرمند برجسته ای را در غربت و دور از وطن از دست داده ایم. به واقع او صدای داشت که عظمت و زیبایی حضرت حق تعالی را به بهترین نحو بر همگان نمایان می کرد و روح آدمی را صیقل میداد. کلام ابتدایی مظلومیت این بانوی عاشق را به خوبی نشان می دهد



بلبلی که خاموش شد

و با رفتن او قلب دوست دارانش شکست
هنرمند شمعی بود جان فروز همه سود او از هنر رنج و سوز
نصیبش به جز رنج جانکاه نیست ز درد درونش کس آگاه نیست
نصیب هنرمندِ حسرت پرست همین نام نیک است از هرچه هست


روحش شاد و یادش گرامی باد


متن کامل :

بلبلی که خاموش شد

و با رفتن او قلب دوست دارانش شکست
هنرمند شمعی بود جان فروز همه سود او از هنر رنج و سوز
نصیبش به جز رنج جانکاه نیست ز درد درونش کس آگاه نیست
نصیب هنرمندِ حسرت پرست همین نام نیک است از هرچه هست

آنکه محمل از بر عشاق بیدل بست و رفت
آنکه محمل از بر عشاق بیدل بست و رفت وه که بر جای جرس دلها به محمل بست و رفت

رفتی و همچنان به خیال من اندری
رفتی و همچنان به خیال من اندری گویی که در برابر چشمم مصوری
گویی که در برابر چشمم مصوری

رفتی و رفت جان و دلم در غفای تو
رفتی و رفت جان و دلم در غفای تو
خالیست بر دو دیده ام ای دوست خالیست بر دو دیده ام ای دوست جای تو

شب ماه من نشست به محمل گذشت و رفت عمر عزیز بود که غافل گذشت و رفت
نشناختیم قیمت روز وصال را
نشناختیم قیمت روز وصال را این چند روز عمر به باطل گذشت و رفت
این چند روز عمر به باطل گذشت و رفت

دیدم آن چشمۀ هستی
دیدم آن چشمۀ هستی که جهانش خوانند آنقدر آب کزان دست توان شست نداشت

جای گریه است
جای گریه است بر این عمر که چون غنچۀ گل پنج روزیست بهای دهن خندانش

پنج روزیست بهای دهن خندانش

از زندگانیم گله دارد جوانیم
از زندگانیم گله دارد جوانیم شرمندۀ جوانی از این زندگانیم
دارم هوای صحبت یاران رفته را
یاری کن ای اجل یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم
از زندگانیم گله دارد جوانیم
از زندگانیم گله دارد جوانیم شرمندۀ جوانی از این زندگانیم خدا

دارم به دل هوای صحبت یاران رفته را
یاری کن ای اجل یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم دوست

گوش زمین به نالۀ من نیست آشنا
من طایر شکسته پر من طایر شکسته پر آسمانیم

گوش زمین به نالۀ من نیست آشنا من طایر شکسته پر آسمانیم

گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند
چون میکنند با غم چون میکنند با غم بی همزبانیم

گفتی که آتشم بنشانی
گفتی که آتشم بنشانی ولی چه سود برخاستی که بر سر آب و آتش نشانیم
شمعم گریست زار ببالین که شهریار
من نیز چون تو من نیز چون تو همدم سوز نهانیم

شمعم گریست زار به بالین که شهریار من نیز چون تو همدم سوز نهانیم


گردآوری:تارنمای شعر و موسیقی
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.